کلمه متصور در زبان فارسی به معنای معتقد یا مفهوم به کار میرود و در نگارش آن نکات خاصی باید رعایت شود. این واژه معمولاً برای توصیف یک فرضیه، تصور یا وضعیت به کار میرود و باید به صورت یکپارچه و بدون فاصله نوشته شود. همچنین، دقت در استفاده از حروف صحیح و اعرابگذاری اهمیت دارد. این واژه میتواند به عنوان صفت یا اسم مورد استفاده قرار گیرد و در جملات ممکن است با حرف اضافه از یا به همراه شود، مانند: متصور به عنوان یک راه حل. این کلمه همچنین واژههای مرتبطی چون تصور و تصوری دارد که بسته به کاربرد ممکن است متفاوت باشند. در متون علمی و ادبی، این کلمه به عنوان یک اصطلاح تخصصی نیز به کار میرود و باید در موقعیت مناسب خود استفاده شود.
متصور
لغت نامه دهخدا
متصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] ( ع ص )با خود صورت کننده چیزی را و صورت بندنده. ( آنندراج ). کسی که تصور می کند و دریافت می نماید. ( ناظم الاطباء ). تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده.
|| نزدیک شونده به افتادن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که از اثر طعنه ضرب مایل به افتادن باشد. ( ناظم الاطباء ). || صاحب تدبیر و فکر و اندیشه. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
متصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وَ ] ( ع ص ) تصور شده و گمان شده. و قابل توهم و تصور و قابل دریافت و اداراک و ممکن و محتمل الوقوع. ( ناظم الاطباء ): و بعضی نیز بنابر مصلحت کلی که نفع عام در آن متصور باشد. ( انوار سهیلی ).
- متصور شدن؛ تصور شدن. در ذهن خطور کردن: پادشاه بی رعیت متصور نشود. ( مجالس سعدی ص 25 ). نه لقمه ای که متصور شدی بکام آید یا مرغی که بدام افتد. ( گلستان )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
کسی که صورت چیزی را در خیال خود مجسم می کند.
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنکه صورت چیزی را در ذهن خطور دهد تصور کننده جمع: متصورین.