شبست

لغت نامه دهخدا

شبست. [ ش ِ ب ِ ] ( ص ) چیزی را گویند که بر طبع گران و ناخوش آید. ( برهان قاطع ). گران و بغیض بود. ( فرهنگ نظام ):
پنجاه سال رفتی از گاهواره تا گور
بر ناخوشی بریدی راهی بدین شبستی.ناصرخسرو.رجوع به شبشت شود.

فرهنگ معین

(ش بِ ) (ص. ) ۱ - ناپسند، زشت. ۲ - هراسناک.

فرهنگ عمید

ویژگی هرچیزی که به نظر ناخوش و ناپسند آید، زشت.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - هر چیزی که به نظر ناخوش و ناپسند آید زشت. ۲ - دهشت انگیز هراسناک.

ویکی واژه

ناپسند، زشت.
هراسناک.

جمله سازی با شبست

با خیال روی و مویش عشق بازد روز و شب هر کجا با بنده ماهی در شبستانی بود
این روستا مسجد و شبستان باستانی دارد. این مسجد دارای ستون های بسیار قدیمی است که سن تخمینی آنها بیشتر از 120 سال است.
همیشه تا به جهان اندرون ز دور فلک شبست و روز و زین هر دو ظلمتست و ضیاست
شبستان سیه‌بختی ندارد حاجت شمعی بس است از رنگ من آرایش فرش زر اندودش
ورودی آرامگاه از سمت شمال است و دارای دو شبستان در طرفین مقبره است. ضریح مقبره در قدیم چوبی بوده‌است ولی در سال‌های اخیر ضریحی فلزی نصب شده‌است.
شبست و ما همه جویای می ایاغ کجاست چه تیر گیست درین انجمن چراغ کجاست