سینه به عنوان یکی از اعضای مهم بدن انسان، نقش بسزایی در فرآیندهای حیاتی و زیستی ایفا میکند. این عضو نه تنها در تأمین اکسیژن مورد نیاز بدن از طریق ریهها مؤثر است، بلکه در تولید و ترشح هورمونها و نیز تأمین مواد مغذی برای نوزادان از طریق شیردهی، اهمیت ویژهای دارد. در زنان به عنوان نمادی از مادرانگی و پرورش، نقشی کلیدی در ارتباط عاطفی بین مادر و فرزند ایفا میکند. علاوه بر این، سینه در فرهنگها و جوامع مختلف، بار معنایی خاصی دارد و به عنوان نمادی از زیبایی و جذابیت شناخته میشود. حفظ سلامت و آگاهی از تغییرات آن، به ویژه در زنان، از اهمیت بالایی برخوردار است. بسیاری از بیماریها، از جمله سرطان، میتواند به صورت خاموش و بدون علامت اولیه بروز کند و به همین دلیل، انجام معاینات منظم و آگاهی از علائم هشداردهنده میتواند در تشخیص زودهنگام و درمان مؤثر این بیماریها کمک کند. به همین ترتیب، توجه به سلامت سینه و پیروی از شیوههای زندگی سالم، از جمله تغذیه مناسب و ورزش، میتواند به بهبود کیفیت زندگی و افزایش سلامت عمومی کمک کند. در نهایت، سینه نه تنها یک عضو فیزیکی، بلکه نمادی از زندگی، عشق و ارتباطات انسانی است که باید به آن توجه ویژهای معطوف شود.

سینه
لغت نامه دهخدا
( سینة ) سینة. [ ن َ ] ( ع اِ ) دندانه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج العروس ) ( منتهی الارب ): فلان لایحسن سینة من سینة؛ ای شعبة من شعبة و هو ذوثلاث شعب. ( منتهی الارب ).
سینه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) معروف است و به عربی صدر گویندش. ( برهان ).صدر. ( آنندراج ). بر. ( ذخیره خوارزمشاهی ). صاف، لطیف، روشن، صبح و صبح پرور از صفات و آب شیر، آئینه بلور، پرنیان، یاسمن، یاسمن برگ، ترنج از تشبیهات اوست و در سینه عشاق با این کلمات بی کینه، بیداغ، بی چاک،چاک چاک و صدچاک، پرداغ، داغ خوار، تفسیده و گرم، افکار، مجروح، پرآبله، گداخته، غم پرور، غم فرسا، زار، پرداخته، لوح و صفحه نعت آرند. ( آنندراج )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] پستان.
۳. [مجاز] ریه.
۴. [مجاز] بخش جلو هرچیز.
* سینه کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه، مجاز]
۱. پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن.
۲. (مصدر لازم ) بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر.
۳. (مصدر لازم ) فخر کردن، نازیدن.
فرهنگ فارسی
دندانه. فلان لایحسن سینه من سینه. ای شعبه من شعبه و هوذو ثلاث شعب.

جملاتی از کلمه سینه
مانند سیه سینه شود داغ وجودش هر مرغ که بر خاک نهد جسم تپان را
یکی همچو گل سینه اش کرد چاک یکی لاله سان غرق در خون و خاک
سینه پر آتش مرا چون منقل است کشت کامل گشت وقت منجل است