اثبات به معنای نشان دادن حقیقت یا درستی یک ادعا یا نظریه است که در بسیاری از زمینهها از جمله ریاضیات، فلسفه و علوم تجربی مورد استفاده قرار میگیرد. در ریاضیات، به عنوان روشی برای نشان دادن این که یک قضیه یا فرمول به طور کلی و بدون استثنا صحیح است، شناخته میشود. به عنوان مثال، زمانی که یک ریاضیدان میخواهد اثبات کند که مجموع زوایای یک مثلث همیشه برابر با 180 درجه است، از روشهای منطقی و استدلالهای قابل قبول استفاده میکند تا این حقیقت را برای دیگران روشن سازد. در فلسفه، مفهوم آن به بررسی و تحلیل استدلالها و مفاهیم میپردازد و تلاش میکند تا مبنای منطقی و قابل قبولی برای باورها یا نظریات مختلف ارائه دهد. در علوم تجربی، اثبات به معنای جمعآوری شواهد و دادههای تجربی است که میتواند یک فرضیه را تأیید یا رد کند. در این زمینه، محققان با انجام آزمایشها و مشاهدههای دقیق، به دنبال ایجاد مستندات و شواهد قوی برای حمایت از نظریات خود هستند. بنابراین، اثبات نه تنها یک ابزار منطقی برای تایید ادعاها و نظریات به شمار میآید، بلکه به عنوان یک فرآیند علمی و فلسفی به ما کمک میکند تا درک بهتری از دنیای اطراف خود پیدا کنیم و به تفسیر و تحلیل مسائل پیچیده بپردازیم.
اثبات
لغت نامه دهخدا
اثبات. [ اِ ] ( ع مص ) نیک شناختن کسی را و برجای داشتن او را. ( منتهی الارب ). || بجای بداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ): حل و عقد و اثبات و اسقاط بدو باشد. ( تاریخ بیهقی ). || دور نشدن بیماری ازکسی: اثبته السقم. || قرار دادن. ( منتهی الارب ). || درست کردن. || نوشتن. ( منتهی الارب ). ثبت کردن: دو بیت از آن که لایق این سیاق است اثبات افتاد. ( کلیله و دمنه ). اما چون نسق حکایت را در این موضع لایق نمود، اثبات آن موافق افتاد. ( جهانگشای جوینی ). و آن را در متون دفاتر وبطون اوراق اثبات کنند. ( جامعالتواریخ رشیدی ). || نام در دیوان اثبات کردن. ( تاج المصادر ). ( منتهی الارب ). ثبت کردن نام مرد ( بدیوان جیش ) در جریده سوداء و رزقی برای او مقرر کردن. ( مفاتیح ). || ثابت گردانیدن. ( منتهی الارب ). || پابرجای کردن. || دریافتن. || جراحتی وارد کردن که جریح برجای ماند: اثبت الجریح؛ اذاازمنه حتی لایقدر علی الحراک. قال اﷲ تعالی: لیثبتوک ( قرآن 30/8 )؛ ای لیجرحوک جراحةً لاتقوم معها او لیحبسوک. ( منتهی الارب ). || ایجاب. مقابل نفی: اثبات شی نفی ماعدا نکند. || ( اصطلاح تجوید ) از اقسام نه گانه وقف مستعمل است که در مورد وقف حرکة را ثابت نگاه دارند و بسکون تبدیل نکنند. ضدّ خلاف چنانکه در شاطبی مسطور است. || در نزد صوفیه ضدّ محو است و شرح آن در لفظ محو بیاید. || ( اصطلاح فلسفه ) حکم کردن است به ثبوت چیزی دیگر. ( تعریفات ). || اثبات الوکالة ( در فقه )؛تحقق وکالت که آن جز با دو شاهد عادل حاصل نیاید.
اثبات. [ اَ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ ثَبَت. مردمان استوارداشته. معتمدان: فتحی حاجب را که از ثقات و اثبات دولت بود به نیابت به سجستان بگذاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
فرهنگ معین
( اَ ) [ ع. ] (ص. ) جِ ثَبَت، معتمدان.
فرهنگ عمید
۱. پابرجا کردن.
۲. معلوم کردن درستی امر یا موضوعی به گونه ای که دیگران آن را بپذیرند، ثابت کردن، به ثبوت رساندن.
۳. قرار دادن.
۴. نوشتن.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - ثابت گردانیدن پا برجای کردن. ۲ - ثابت کردن وجود امری حکم کردنست به ثبوت چیزی ایجاب مقابل نفی: ( اثبات شئ نفی ماعدا نمیکند. ) ۳ - تحقیق شئ است در مرحل. استدلال و بیان مقابل ثبوت که تحقیق شئ است در مرحل. استدلال و بیان مقابل ثبوت که تحقق در مرحل. داخلی و خارجی است. ۴ - ( تصوف ) ثابت کردن اوصاف قلوب و یا ثابت کردن اسراراست. ۵ - ( تجوید. ) از اقسام نه گان. وقف مستعمل است که در مورد وقف حرکت را ثابت نگاهدارند و به سکون تبدیل نکنند مقابل حذف.
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنای ثابت کردن و پابرجا گردانیدن) در اصطلاح منطق، در دو معنی به کار می رود: ۱. در برابر ابطال که با به کارگرفتن شیوه های منطقی و با اقامۀ دلیل و برهان، درستی نظر و عقیده ای را معلوم و مسلّم سازند؛ ۲. در برابر نفی که حکم کردن به اتصاف یک موضوع یا یک موصوف به صفتی خاص و حالتی ویژه است، مثل حکم کردن به سپیدی دیوار (دیوار، سفید است) و ناطق بودن انسان (انسان، ناطق است). در این معنی، از اثبات به ایجاب نیز تعبیر شده است. در ریاضیات، اثبات (برهان) به زنجیره ای از استدلال ها، برای استنتاج قضیه ای ریاضی از میان مجموعۀ اصول موضوعه یا قضایای ثابت شده گفته می شود.
ویکی واژه
ثابت گردانیدن.
نام نویسی در دفتر لشکر و سپاه.
جِ ثَبَت؛ معتمدان.