کردوسه

لغت نامه دهخدا

( کردوسة ) کردوسة. [ ک ُ س َ ] ( ع اِ ) گله بزرگ از اسبان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || عضو. اندام. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کردوس شود. || هر استخوان دوگانه بند اندام چون دو کتف و دو زانو و جزآن. ج ، کُردوس. ( منتهی الارب ). هر استخوان دوگانه که در مفصل بهم متصل شوند. ( از اقرب الموارد ). هر دو استخوانی که در جای جدایی یعنی بند بیکدیگر رسند. ( ازشرح قاموس ). || هر استخوان آکنده گوشت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، کَرادیس ، ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) کَرادِس. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. دستۀ بزرگ سوار یا اسب.
۲. (زیست شناسی ) دو استخوان که با یک مفصل به هم متصل شده باشند.

فرهنگ فارسی

گله بزرگ از اسبان یا عضو اندام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال چای فال چای فال رابطه فال رابطه فال اوراکل فال اوراکل