لغت نامه دهخدا پرتابیدن. [ پ َ دَ ]( مص ) پرتاب کردن. گشاد دادن. رها کردن : چون تیر سخن راست کن آنگاه بگویش بیهوده مگو چوب مپرتاب ز پهنا.ناصرخسرو.
فرهنگ عمید ۱. پرتاب کردن، پرت کردن: چون تیر سخن راست کن آنگاه بگویش / بیهوده مگو، چوب مپرتاب ز پهنا (ناصرخسرو: ۵ ).۲. افکندن.