لازوق

لغت نامه دهخدا

لازوق. ( ع ص ) لزوق. || مرهمی که تا به شدن جراحت چسبان باشد. ( منتهی الأرب ). دوائی که بر ریش نهند و بر جای بگذارند تا بُرء : یا موضع رگ را به داروی لازوق و پشم خرگوش ببندند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || ( اِ ) سریش.

فرهنگ معین

[ ع . ] ۱ - (ص . ) چسبنده . ۲ - (اِ. ) مرهمی که بر جراحت گذارند تا موقعی که بهبود یابد.

ویکی واژه

چسبنده.
مرهمی که بر جراحت گذارند تا موقعی که بهبود یابد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم