سپوزگار

لغت نامه دهخدا

سپوزگار. [ س ِ / س َ / س ُ ] ( ص مرکب ) ( از: سپوز + گار، پسوند مبالغه ) آنکه کارها را پس اندازد و تأخیر کند. ( برهان ). سست و کاهل و کسی که کاری را بتأخیر کند و بازپس اندازد. ( ناظم الاطباء ) :
هرکه باشد سپوزگار بدهر
نوش با کام او بود چون زهر.ابوشکور بلخی.تا پادافره گناهکاران و مرگ ارزانان و فرمان سپوزگاران بمن کنند. ( کارنامه اردشیر بابکان ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت