اشترخوار

لغت نامه دهخدا

اشترخوار. [ اُ ت ُ خوا / خا ] ( اِ مرکب ) اشترخار که خارشتر باشد. ( برهان ). اشترخار است که خار شتری باشد. ( آنندراج ). نام درختی است خرد خاردار که شتر را نیک فربه گرداند و از خار مانند شهد شیره بدرآید. ( هفت قلزم ). و رجوع به اشترغار و اشترغاز و اشترخار شود. || کنه و آن جانوری است کوچک و خونخوار که بر بدن شتر و گاو و خر و گوسفند بچسبد و خون از بدن آنها بمکد. ( برهان ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ). کرنه. کرته. اشترغاز. شترخوار. ( جهانگیری ). || نوعی از مار که آنرا اشترخوار میگویند. ( برهان ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ). و رجوع به شترخوار شود.

فرهنگ معین

( ~. خا ) (اِمر. ) کنه .

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم صفت ) خورند. شتر . ۲ - ( اسم ) کنه .

ویکی واژه

کنه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال شمع فال شمع فال انبیا فال انبیا فال ابجد فال ابجد