عربده کردن

لغت نامه دهخدا

عربده کردن. [ ع َ ب َ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بدمستی کردن. فریاد کردن :
شحنه بود مست که آن خون کند
عربده با پیرزنی چون کند.نظامی.هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که روی تو دید عشق آورد.سعدی.پسرش خمر خورد و عربده کرد. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بد خویی کردن . ۲ - بدمستی ۳ - نعره زنی . ۴ - نعره زدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت