رنگ گریختن

لغت نامه دهخدا

رنگ گریختن. [ رَ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) رنگ پریدن. رنگ ریختن. رنگ باختن. رنگ رفتن. رنگ جهیدن. رجوع به همین ماده ها شود :
مضطرب بودم چو عکسش میهمان دیده بود
نقد دلها برد چون از چهره رنگ من گریخت.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

رنگ پریدن رنگ ریختن رنگ باختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال اوراکل فال اوراکل فال قهوه فال قهوه فال ای چینگ فال ای چینگ