لغت نامه دهخدا
چه سود کند که آتش عشقش
دود از دل و جان من برانگیزد.عسجدی.- دود برانگیختن از( ز ) جایی ؛ به آتش کشیدن. آتش زدن و سوختن ویران و نابود کردن :
برانگیخت از بام دژ تیره دود
دلیری به سالار لشکر نمود.فردوسی.آتش هیبت تو دود برانگیخت ز هند
هندوان را رخ ازآن دود سیه گشت چو قیر.امیرمعزی ( از آنندراج ).