گیش

لغت نامه دهخدا

گیش. ( اِ ) مطلق کرک را گویند از هر حیوانی که باشد. ( از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 310 ) :
خارکش را که پشت بود زگیش
دیدبر دوش خویش خلعت و گیش.هاتف ( از شعوری ).|| کرک سمور را نیز گویند. ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 310 ) :
به منعم نه زربفت و نه گیش ماند
نه صد پاره خرقه به درویش ماند.هاتفی ( از شعوری ).گیش سیاه بر سر آن شوخ دلستان
مانند ابر بر سر خورشید سایبان.هلالی ( از شعوری ).این لغت مخصوص به این فرهنگ است.
گیش. ( اِ ) نام خرزهره ای است در بندر عباس و حوالی کرمان. ( درختهای جنگلی ایران ثابتی ص 211 ). رجوع به خرزهره شود.
گیش. ( اِخ ) شهری بوده است از توابع ماوراءالنهر. ( مجمل التواریخ والقصص ص 305 ) : در این وقت فتحها [ ی ] قتیبه بود به ماوراءالنهر و زمین شومان و گیش. ( از مجمل التواریخ والقصص ص 305 ). کلمه محرف کش است و رجوع به کش شود.

فرهنگ فارسی

آرموند دو گرامونت ( کنت دو ) ژنرال فرانسوی ( و . ۱۶۳۸ - ف. ۱۶۷۳ م . ) . وی بواسطه شجاعتها و دسیسه های دقیق جنگی معروف است .
( اسم ) خرزهره
شهری بوده است از توابع ماورائ النهر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال لنورماند فال لنورماند فال انگلیسی فال انگلیسی فال کارت فال کارت