خلاص کردن

لغت نامه دهخدا

خلاص کردن. [ خ ِ / خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رهانیدن. رهاندن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : از بند گرانم خلاص کردند و ملک موروثم خاص. ( گلستان سعدی ). تا بیگناه را خلاص کند. ( نصیحة الملوک ).
استطاعت در طریق عشق بازی آفت است
کی کند پروانه را از شعله بال و پر خلاص
در قیامت کن خداوندا سلیم خسته را
ز آتش دوزخ به آب روی پیغمبر خلاص.سلیم ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

رهانیدن رهاندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت