تاریک کردن

لغت نامه دهخدا

تاریک کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تیره کردن. تار کردن : اغطاش ؛ تاریک کردن شب را. ( منتهی الارب ) :
گفت اگر در کمند من افتی
پیش چشمت جهان کنم تاریک.سعدی.رجوع به تاری کردن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال زندگی فال زندگی فال احساس فال احساس