بالوانه

لغت نامه دهخدا

بالوانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مرغکی باشد کوچک و سیاه که شیرازیان آنرا واشه گویند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). مرغی است شبیه به گنجشک و سیاه و سفید باشد. در صحاح الفرس بجای بالوانه با «نون » بالوایه با «یا» نوشته شده است. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192 ). مرغکی است همچند گنجشک و سپید و سیاه ، کوتاه پای ، بر درخت و دیوار نشیند، چون بر زمین نشیند بدشواری پرد. و آنرا پرستو و فراسنگ وفرستو نیز خوانند و به تازیش خطاف خوانند. پالوانه نیز گفته اند. ( از شرفنامه منیری ). او را به عربی ابابیل گویند. مرغی کوچک و سیاه که مردم شیراز واشه گویند. ( ناظم الاطباء ). اما ظاهراً در معنی این لغت بین واشه با پرستو خلط شده است. رجوع به بالوایه شود.
بالوانه. [ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج که در 22 هزارگزی باختر قروه و 2 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو قروه به سنقر در دامنه واقع است. ناحیه ایست سردسیر و دارای 400 تن سکنه ، آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راه آنجا مالرو است. دو محل بدین نام بفاصله یک هزارگزی وجود دارد که بالوانه معتمدی و بالوانه خالدی نامیده میشوند. سکنه بالوانه پایین صدتن است. صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

دهی از شهرستان سنندج است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال چوب فال چوب فال سنجش فال سنجش فال شمع فال شمع