کپک زده

لغت نامه دهخدا

کپک زده. [ ک َ پ َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سفیدک زده. کره زده. متکرج. ( یادداشت مؤلف ).کپره زده. کلاش گرفته. اورزده. رجوع به کپره زده شود.

فرهنگ فارسی

سفیدک زده کره زده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال لنورماند فال لنورماند فال انبیا فال انبیا فال ماهجونگ فال ماهجونگ