احراض

لغت نامه دهخدا

احراض. [ اِ ] ( ع مص ) پدر فرزند ناخلف شدن. ( منتهی الارب ). فرزند بد زادن. ( تاج المصادر ). || سخت بیمارکردن. ( زوزنی ). بیمار افکندن. ( منتهی الارب ): احرضه اﷲ. || نزار کردن عشق مردم را. ( زوزنی ). || گداختن بدن را و نزدیک بمرگ کردن. || خداوندِ معده فاسد گردانیدن. ( منتهی الارب ).
احراض. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حَرَض. مردم ضعیف که کارزار نتوانند کرد.

فرهنگ فارسی

مردم ضعیف که کارزار نتوانند کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال فنجان فال فنجان فال ای چینگ فال ای چینگ فال مکعب فال مکعب