بوسیر

لغت نامه دهخدا

بوسیر. ( اِ ) امکان. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ).
بوسیر. ( اِ ) ماهی زهره. سم السمک.و آن گیاهی است بوصیر و بترکی سقرقویروتی گویند. ( یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به بوصیرا و قلومس شود.
بوسیر. [ ب َ ] ( اِ ) بواسیر. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ).

فرهنگ فارسی

بواسیر .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم