گرمی نمودن

لغت نامه دهخدا

گرمی نمودن. [ گ َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) گرمی کردن. مهربانی کردن :
هزاران لطف کرد و گرمی نمود
ابر مهر دوشین فراوان فزود.شمسی ( یوسف و زلیخا ).فراوان بپرسید و گرمی نمود
دلش را بدو مهربانی فزود.شمسی ( یوسف و زلیخا ).بشد مرد و بسیار گرمی نمود
بجا آورید آنچه فرموده بود.شمسی ( یوسف و زلیخا ).چو آمد برش تنگ برخاست زود
فراوان بپرسید و گرمی نمود.اسدی.

فرهنگ معین

( ~ . نُ یا نَ دَ )(مص ل . )مهربانی کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مهربانی کردن مهر ورزیدن : چو آمد برش تنگ برخاست زود فراوان بپرسید و گرمی نمود .

ویکی واژه

مهربانی کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال قهوه فال قهوه فال چای فال چای فال پی ام سی فال پی ام سی