خشک جانی

لغت نامه دهخدا

خشک جانی. [ خ ُ ] ( حامص مرکب ) حالت خشک جان بودن. حالت عاشق نبودن. بدون عاشقی :
اگرم جفا نماید ز برای خشک جانی
بوفای او که جانم هم از آن بدر نیاید.خاقانی.

فرهنگ فارسی

عمل و حالت خشک جان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم