بد روشن

لغت نامه دهخدا

بدروشن. [ ب َ رَ وِ ] ( ص مرکب ) بدرفتار. ( یادداشت مؤلف ) :
شفیعباش بر شه مرا بدین زلت
چو مصطفی بر دادار بدروشنان را.دقیقی ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

بد رفتار .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم