نوگرفت. [ ن َ / نُو گ ِ رِ ] ( ن مف مرکب ) نوگرفته. به تازگی گرفته. ( یادداشت مؤلف ). کسی که تازه گرفتار و مبتلا شده. ( فرهنگ فارسی معین ). تازه شکار شده. تازه به دام افتاده : تو نوگرفتی در بند وحبس و معذوری اگر بترسی از بند و بشکهی ز خطر.مسعودسعد.بچه بط که نوگرفت بود بط کشتی طلب شگفت بود.سنائی.- نوگرفتان ؛ ج ِ نوگرفت. نوگرفتگان. به تازگی گرفتارشدگان : نوگرفتان عشق را ز نهان دم کنی پس به آشکار کشی.خاقانی ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
(صفت ) کسی که تازه گرفتار و مبتلی شده : جمع : نو گرفتاران : (( نو گرفتاران عشق را ز نهان دم کنی پس به آشکار کشی . ) ) ( خاقانی . سج. ۶۷۶ )