لنگور

لغت نامه دهخدا

لنگور. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بانصر، بخش بابلسر شهرستان بابل واقع در 8هزارگزی خاوری بابل ، کنار رودخانه تالار. دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی. دارای 380 تن سکنه. آب آن از رودخانه تالار. محصول آنجا برنج ، صیفی ، پنبه ، مختصر غلات ، کنجد و کنف. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ). || موضعی به نیج کوه نور مازندران. ( سفرنامه رابینو بخش انگلیسی ص 109 و 110 ).
لنگور. [ ل ُ ] ( اِخ ) ده کوچکی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان واقع در19000گزی جنوب خاوری قلعه رئیسی. مرکز دهستان و دارای 50 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

ده کوچکی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان .

دانشنامه آزاد فارسی

لَنْگور (langur)
هر یک از انواع میمون های برگ خوار برّ قدیم. در آسیای جنوبی زندگی می کند و حدود بیست گونه دارد. لنگورها از وابستگان میمون های کولوبوس افریقایند. این جانور در جنس presbytis و سایر جنس های وابسته قرار دارد.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ورق فال ورق