کلح

لغت نامه دهخدا

کلح. [ ک ِ ] ( اِ ) نوعی از صمغ است که آن را بارزد و بیرزد هر دو گویند و عربان قنه خوانند، شبیه است به مصطکی. ( برهان ). یک نوع صمغی شبیه به مصطکی که بارزد و یا بیرزد نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). کُلخ. ( فرهنگ فارسی معین ). لغت سریانی است و بغدادی گوید که نزد اهل مغرب نباتی است برگش شبیه به برگ درخت سیب و قابض و رافع نزف الدم و اسهال دموی و جهت گزیدن افعی و سعوط آن جهت رعاف مفید... و از قول او ظاهر می شود که اندروطالیس باشد و در آنجا تصریح نموده که مانند اشنان بی برگ است و در اینجا بیان نموده که برگش مثل برگ سیب است. ( از تحفه حکیم مؤمن ). و رجوع به کُلخ شود. || به لغت مصر عبارت از اشق است. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به اشق شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی کُلِّهِ: همه اش
تکرار در قرآن: ۱(بار)
در صحاح گوید: کُلوُح آشکار شدن دندآنهادر عبوسی است در اقرب الموارد گفته: به قولی کُلوُح در اصل ظاهر شدن دندانهاست در وقت عبوسی (مانند سرهای بریان شده گوسفندان). در مجمع فرموده: کلوح برگشتن دو لب است به بالاو پایین تا دندانهاآشکار شودپس کالح اسم فاعل از آن است . می‏زند آتش به چهره هایشان و آنها در آتش زشت منظران باشند(نعوذبالله من النار) ظاهرا مراد از کالح زشت منظری است در نهج البلاغه دروصف مردگان فرموده: «کَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّواظِرُ» خطبه 219 چهره‏های با طراوات بد منظر شدند. در نهایه گوید: در حدیث علی «علیه السلام» آمده «اِنَّ مِنْ وَرائِکُمْ فِتَناً وَ بَلاءّ مُکْلحاً مُبْلِحاً» یعنی از پس شما فتنه‏ها و بلاهایی است عبوس کننده، ناتوان کننده. این کلمه تنها یکبار در کلام الله آمده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت فال مکعب فال مکعب