مجرور. [ م َ ] ( ع ص ) کشیده شده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کلمه ای که کسره دارد. ( آنندراج ). جر داده شده و دارای جر. ( ناظم الاطباء ). اسمی که جر دارد. جرپذیرفته. جریافته. مقابل جار. علی فی البیت ، فی جار است والبیت مجرور: کل مضاف الیه مجرور. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به جر و ماده بعد شود. || ( اِ ) ( اصطلاح موسیقی ) هر یک از سازهای آرشه ای. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) پوست کنده شده . ( ~. ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - کشیده شده . ۲ - کسره داده شده . ۳ - هر یک از سازهای آرشه ای .
فرهنگ عمید
۱. در نحو عربی، کلمه ای که آخر آن حرکت کسره داشته باشد، کلمه ای که پس از حرف جرّ بیاید و یا مضاف الیه واقع شود. ۲. [قدیمی] کشیده شده.
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) کشیده شده . ۲ - کلمه ای که حرف آخرش کسره یا تنوین مکسور داشته باشد . ۳ - ( اسم ) هر یک از ساز های آرشه یی .
ویکی واژه
پوست کنده شده. کشیده شده. کسره داده شده. هر یک از سازهای آرشهای.