گردش روزگار

لغت نامه دهخدا

گردش روزگار. [ گ َ دِ ش ِ زْ / زِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً بمعنی تقدیر. قضا. بازیهای چرخ. حوادث نامطلوب :
ببینیم کز گردش روزگار
چه بندد بدین بند نااستوار.فردوسی.ز یزدان بترس و ز ما شرم دار
نگه کن بدین گردش روزگار.فردوسی.این برنا را که از فرزندان ملوک است و گردش روزگار او را دریافته است ببر و بدانچه خدا ترا داده است انباز کن. ( تاریخ بخارا ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال قهوه فال قهوه فال انبیا فال انبیا فال ورق فال ورق