لکی. [ ل ُک ْ کی ] ( ص نسبی ) منسوب است به لک از بلاد برقة بین اسکندریه و طرابلس غرب. ( سمعانی ). لکی. [ ل َ ] ( اِخ ) ( کردهای... ) در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیره است. || لهجه لکی ؛ لهجه ای اززبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند. لکی. [ ] ( اِخ ) نام جنگلی است بزرگ که گویند پانصد فرسخ طول آن است. ابتدای آن از جبال کاشغر است ، یعنی طرف شمالی آن جنگل متصل است به کوهستان کاشغر، پس میرسد به کوهستان کشمیر و بلاد هند و یوروپ و بنگاله را قطع کرده منتهی به دریا شود و عرض آن از ده روز الی یک ماه راه مسافت است و در آن جنگل پیل و کرگدن و درندگان قوی جثه بسیار است تا اکنون هیچیک از سلاطین اسلام را تسخیر آن کشور ممکن نگشته و نام آن کشور نیپال به فتح نون و سکون یای تحتانی و بای پارسی به الف زده و لام موقوف در حوالی چین و نزدیک به بحر هند است. ( آنندراج ). رجوع به نیپال شود. لکی. [ ل َ کا ] ( ع مص ) آزمند وحریص چیزی گردیدن و لازم شدن او را. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
( لهجه لکی ) لهجه ای از زبان کردی که مردم هرسین و توابع بدان سخن گویند . ۱- ( صفت ) منسوب به لاک ساخته از لاک . ۲- ( اسم ) برنگ لاله . توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است . این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید . در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید . لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد . از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند . یا ترم. لاکی . قسمی ترم. سرخ روشن . آزمند و حریص چیزی گردیدن ولازم شدن او را .
دانشنامه عمومی
لکی (آق داش). لکی ( به لاتین: Ləki ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان آق داش واقع شده است. لکی ۳۹۴۱ نفر جمعیت دارد.
دانشنامه آزاد فارسی
لَکی از گویش های جنوب غربی ایران رایج میان طوایف لک زبان لرستان. سه منطقۀ اساسی لک نشین عبارت اند از هِرّو یا چَغَلْوَندی؛ ۲. سِله سِله یا الیشتر؛ ۳. دِلفان و لک ها از این سه منطقه به دیگر نقاط کشور کوچیده اند. مثلاً لک های دلفان و خواجه وند به کلاردشت و کجور رفته اند و به همان نام خود در آن جا حضور دارند. زبان لکی به لری بسیار نزدیک است به طوری که لرها و لک ها زبان یکدیگر را می فهمند. لکی دارای شعر و ادبیات است، ازجمله مهم ترین آثار ادبی لکی، دیوان ملاپریشان، سروده های یارسان و مناجات نامۀ اَرکوازی ایلامی است.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی لِکَیْ: تا ("لِکَیْلَا" = لِـ + کَیْ + لَا) ریشه کلمه: کی (۱۰ بار)ل (۳۸۴۲ بار) کَیْ در کلام عرب سه جور است اول مخفف کیف،دوم تعلیل، سوم به معنی ان مصدریه. اولی در قرآن یافته نیست . آن در هردو آیه به معنی تعلیل است و ان مصدریه در آن مضمر است و در تقدیر «کَیْ أَنْ نُسَبِحَکَ - کَیْ أَنْ تَقَّرَ» است. . «کَیْ» در آیه به معنی أن مصدریه است یعنی بعضی از شما به عمر ارذل برگشته شود تا چیزی نداند پس از آنکه دانا بود. راغب در باره این کلمه جملهای کوتاه وجامعی دارد و آن اینکه: کَیْ علت فعل شیء وکَیْلا علت انتقاء آنست «کَیْ عِلَةٌ لَفِعْلِ الشَّیْءِ وَ کَیْلاعِلَّةٌ لِاِنْتِفائِهِ».