لغت نامه دهخدا
تشک. [ ت َ ] ( اِ ) طسق معرب تشک فارسی است و معنی آن وظیفه ای است که بر اصناف زروع نهند بر هر جریبی و آن را به فارسی تشک گویند،یعنی اجرت. ( مفاتیح خوارزمی ). و رجوع به طسق شود.
تشک. [ ت ُ ش َ ] ( اِ ) دوشک و نهالی وبستر و فراش. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به توشک شود.