شبر

لغت نامه دهخدا

شبر. [ ش َ ] ( ع مص ) پیمودن جامه به وجب. ( از قاموس ). به دست پیمودن جامه. ( منتهی الارب ). مأخوذ از شِبر به معنی وجب است همانطور که ذرع از ذراع مأخوذ است. ( از اقرب الموارد ). || شخصی که کاری را انجام میدهد و تاب و توان آن را ندارد میگویند: «من لک بأن تشبر البسیطة؛ ترا چه که کره خاک را وجب کنی ». ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). || به درازا بریدن. ( از شرح قاموس )( منتهی الارب ). || بخشیدن. ( شرح قاموس ). مال به کسی دادن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || به کسی شمشیر دادن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شَبَر. || گشنی کردن فحل. ( منتهی الارب ). جستن شتر نر بر ماده. ( شرح قاموس ). || به کرا دادن گشن را به جهت گشنی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). و در حدیث آمده است : نهی عن الشبر. ( از قاموس ). || خواهانی نمودن چیزی را. ( منتهی الارب ). || آرمیدن با زن. ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). از این جهت آن را آرمیدن گویند که در آن عطایی است. ( از تاج العروس ).
شبر. [ ش َ ] ( ع اِ ) حق نکاح از قبیل مهر. ( شرح قاموس ). حق نکاح و دست پیمان. ( منتهی الارب ). حق نکاح. ( لسان العرب ). مهر. ( از اقرب الموارد ). یقال : تزوجها ولم یعط شبرها؛ او را تزویج نمود و نداد مهر او را. ( از اقرب الموارد ). و منه دعاء النبی ( ص ) : لعلی و فاطمة جمع اﷲ شملکما و بارک فی شبرکما. ( منتهی الارب ). || مزد گشن. ( منتهی الارب ). اجرت جستن شتر نر بر ماده. و منه : نهی عن شبر الجمل. ( ازذیل اقرب الموارد ). || آب گشن. ( منتهی الارب ). || زندگانی. ( منتهی الارب ). عمر. ( از اقرب الموارد ). عمر . یقال : قصر اﷲ شبرک ؛ خدا عمر تو را کوتاه کند. ( از تاج العروس ). || قد یقال : ما اطول شبره ؛ چه بلنداست قامت او. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ).
شبر. [ ش َ ب َ ] ( اِ ) شعله آتش را گویند. ( برهان ).
شبر. [ ش ِ ] ( اِخ ) نام شمربن ذی الجوشن است لعنةاﷲ علیه. ( برهان ). مصحف شمر است.
شبر. [ ش َ ب َ ] ( ع مص ) تکبر کردن. ( از اقرب الموارد ). شبر شبراً؛ فیرید و تکبر کرد. ( منتهی الارب ).
شبر. [ ش َ ب َ ] ( ع اِ ) به سکون «با» مصدر است و با حرکت «باء» اسم است و بعضی برآنند که شَبر و شَبَر به یک معنی اند چون : قَدر و قَدَر. ( از تاج العروس ). بخشش و خیر. ( شرح قاموس ). عطیه. خیر و نیکویی. ( منتهی الارب ). عطیه و خیر. ( از اقرب الموارد ). || اجسام و قوای انسانی. ( شرح قاموس ) ( تاج العروس ). اجسام و قوا. ( منتهی الارب ). اجسام و بعضی قوا را گفته اند. ( از اقرب الموارد ). || چیزی است از عطیه و خیر و حسنة و صدقه که نصاری یکدیگر را میفرستند مانند قربانی یا قربانی بعینه. ( شرح قاموس ). آنچه بدان تقرب خدا جویند. ( از تاج العروس ). آنچه ترسایان یکی مر دیگری را فرستد و فراگیرد مانند قربان یا همان قربان است. ( منتهی الارب ). عطیه ای که نصاری یکدیگر را دهند و بدان تقرب می جویند. ( از اقرب الموارد ). || ( اِخ ) انجیل. ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - حق نکاح ، مهر، دست پیمان ، کابین . ۲ - زواج ، نکاح .
(شَ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - عطیه ، بخشش . ۲ - خیر، نیکی .
(ش ) [ ع . ] (اِ. ) وجب .
(شَ بَّ ) [ ع . ] (اِ. ) حضرت امام حسن (ع ).

فرهنگ عمید

وجب، از سرانگشت ابهام تا انگشت کوچک.

فرهنگ فارسی

وجب، اندازه ازسرانگشت ابهام تاانگشت کوچک
( اسم ) وجب به دست جمع : اشبار .
در نزد ابریشم بافان بمعنی تیغه مربع شکل کوچکی است سوراخ سوراخ و از آن سوراخها نخها میگذرد و با آن نوار پهنی را می بافند .

فرهنگ اسم ها

اسم: شبر (پسر) (عربی) (تلفظ: šabar) (فارسی: شَبَر) (انگلیسی: shabar)
معنی: بخشش، خیر، نیکی

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] شبر (ابهام زدایی). شُبَّر، ممکن است به یکی از این موارد اشاره داشته باشد:

ویکی واژه

وجب.
حق نکاح، مهر، دست پیمان، کابین.
زواج، نکاح.
عطیه، بخشش.
خیر، نیکی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال مکعب فال مکعب فال عشقی فال عشقی فال عشق فال عشق