پشتکار

لغت نامه دهخدا

پشت کار. [ پ ُ / پ ُ ت ِ ] ( اِ مرکب ) قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی . || تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراة بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. ( جهانگشای جوینی ).
- پشت کار داشتن ؛داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد.
- پشت کاری را گرفتن ؛ پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشه آن بودن. دنبال کردن کاری را.

فرهنگ معین

(پُ ) (اِمر. ) پایداری ، همت .

فرهنگ عمید

۱. سعی و کوشش در کار.
۲. قوۀ انجام دادن و به پایان رساندن کاری.
۳. استقامت و پایداری در پیش بردن امری.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- قو. بانجام رسانیدن کاری آغاز کرده پایداری در اتمام عملی . ۲- تکیه گاه معتمد .
سعی وکوشش درکار، قوه انجام دادن وبه پایان رساندن، کاری، استقامت وپایداری درپیش بردن امری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال اعداد فال اعداد فال انگلیسی فال انگلیسی فال حافظ فال حافظ