هارب

لغت نامه دهخدا

هارب. [ رِ ] ( ع ص ) گریزنده. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) :
در جهان روح هر سه منتظر
گه ز صورت هارب و گه مستقر.مولوی ( مثنوی ).|| از آب بازگردنده. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ما له هارب و لاقارب ؛ ای صادر عن الماء و لاوارد؛ ای ما له شی او معناه لیس احد یهرب منه و لا احد یقرب الیه فلیس هو بشی ( اقرب الموارد )؛ یعنی او را چیزی نیست و یا نه از وی کسی میگریزد و نه نزدیک وی میرود گویی حقیقتی ندارد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) گریزنده ، فرار کننده .

فرهنگ عمید

۱. گریزنده، گریزان.
۲. گریخته.

فرهنگ فارسی

گریزنده، گریزان، گریخته
(اسم ) گریزنده فرارکننده : (( در جهان روح هر سه منتظر گه ز صورت هارب و گه مستقر. ) ) ( مثنوی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم