ملوم

لغت نامه دهخدا

ملوم. [ م َ ]( ع ص ) نکوهیده. مَلیم. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ملامت کرده شده. ( آنندراج ) ( غیاث ) : و لاتجعل یدک مغلولة اًِلی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً. ( قرآن 31/17 ). تا دامن قیامت گویند ابله مردی بود محمد زکریا که به اختیار در کشتی نشست تا غرق شد و از جمله ملومان باشم نه از جمله معذوران. ( چهارمقاله چ معین ص 115 ).
پیش دست و دلت چهل سال است
که ابر و دریا معاتب اند و ملوم.انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 347 ).در دنیا و عقبی ملوم و معاقب و مذموم و مخاطب گردد. ( سندبادنامه ص 160 ). اگر من به استقلال نفس خویش خواهم که انتقام کشم... به نزدیک عقلا ملوم و معاتب شوم.( مرزبان نامه چ قزوینی ص 206 ). پادشاه را خرج از کیسه مظلومان نباید کردن و ملوم و مذموم در افواه خلق افتادن. ( مرزبان نامه ایضاً ص 292 ). قومی گفتند شعر شعاری مذموم است و شاعر در همه اوقات به همه ملوم. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 12 ). امیر نوروز... به سبب آنکه با ولی نعمت خود یاغی شد، مذموم زبانهای خاص و عام و ملوم لسانهای کرام و لئام گشت. ( تاریخ غازان ص 44 ). می خواهی در دنیا ملوم و مذموم و به آخرت مأخوذ و معاتب گردم. ( تاریخ غازان ص 73 ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) نکوهش شده ، سرزنش شده .

فرهنگ عمید

ملامت شده، سرزنش شده، نکوهیده.

فرهنگ فارسی

ملامت شده، سرزنش شده
( اسم ) ملامت کرده شده سرزنش شده : [ ... تا دامن قیامت گویند : ابله مردی بود محمد زکریا که باختیار در کشتی نشست تا غرق شد و از جمله ملومان باشم نه از جمله معذوران . ] ( چهارمقاله . ۱۱۵ )

ویکی واژه

نکوهش شده، سرزنش شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال عشق فال عشق فال ای چینگ فال ای چینگ فال فرشتگان فال فرشتگان