لغت نامه دهخدا
در گوشه نه گردون تو دوش قنق بودی
مه طوف همی کردت ای ایبک خرگاهی.مولوی. || غلام و قاصد. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
گفت ای ایبک بیاور آن رسن
تا بگویم من جواب بوالحسن.مولوی.
ایبک. [ ب َ ] ( اِخ ) نام غلامی از غلامان سلطان شهاب الدین غوری که در دهلی پادشاهی کرده و کتاب تاج المآثر بنام اوست. آخر از اسب افتاد و درگذشت. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و رجوع به قطب الدین آیبک و آی بیک قطب الدین شود.