بغچه

لغت نامه دهخدا

بغچه. [ ب ُ چ َ / چ ِ ] ( ترکی ، اِ ) بوغچه. ( فرهنگ نظام ). بقچه.جامه بند که معروف است این لفظ ترکی است. ( غیاث ) ( ازآنندراج ). بسته ای از جامه و جز آن که بستا نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). پارچه ای بشکل مربع یا مستطیل که لباسها در آن نهاده بندند و مجموع آن پارچه و لباسهای در آن را بغچه بسته گویند. ( فرهنگ نظام ) :
مرد باشد که باو تا ندهی صد تنگه
در بغل بغچه نیارد که نهد در بازارنظام قاری.- بغچه باف ؛ بافنده بغچه. آنکه بغچه بافد.
- بغچه بافی ؛ عمل و کار و شغل بغچه باف.

فرهنگ معین

(بُ چِ ) [ تر. ] ( اِ. ) = بقچه : پارچه بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند. سارغ هم گویند.

فرهنگ فارسی

دستمال بزرگ که در آن لباس یاچیزدیگرمیگذارند
( اسم ) دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند .

ویکی واژه

بقچه: پارچه بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند. سارغ هم گویند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال آرزو فال آرزو فال تماس فال تماس