فرموش شدن

لغت نامه دهخدا

فرموش شدن. [ ف َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) از یاد رفتن. فراموش شدن:
با لذت طعنه تو دل را
فرموش شد آرزوی مرهم.خاقانی.رجوع به فرموش و فرمش شود.

جمله سازی با فرموش شدن

به سختی صبر ده، تا پای دارم در آسانی مکن فرموش کارم
مدتی این آتشم خاموش بود سوز عشق از خاطرم فرموش بود
هر دو فرموش کن که مرد کریم هم عطا هم خطا کند فرموش
گر سگی خود بود مرقع‌پوش سگ‌دلی را کجا کند فرموش‌؟!
هر که زین کوثر شرابی نوش کرد جمله غمهای جهان فرموش کرد