ظفر دادن

لغت نامه دهخدا

ظفر دادن. [ ظَ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) اِظفار. تظفیر. مظفر کردن بر. افلاح. ( تاج المصادر ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پیروز گردانیده اظفار مظفر کردن.

جمله سازی با ظفر دادن

و حد علم تصور متصور است مر چیز را چنانکه آن چیز است و هر که مر چیز را جز چنان تصور کند که هست، جاهل باشد. و شکی نیست اندر آنکه اندر زیر دست بودن جاهلان مر عالمان را صلاح عالم است کلی، و چو حال این است، غلبه جاهلان بر عالمان فسادی باشد کلی مر عالم را، و بدین روی فساد ظاهرتر است اندر عالم از صلاح و این فساد از مردم است که او مقصود است از این مصنوع که عالم است، چنانکه خدای تعالی همی گوید، قوله: (ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون). و قهر کردن صانع مر این مصنوع را که فساد عالم از اوست به میانجیان – چه از طبایع به وباها و طاعون و قحط و جز (آن) و چه به فرستادن پیغامبران و ظفر دادن مر ایشان را (ع) بر جهال – دلیل است بر آنکه قهر او – تعالی جده – مر ایشان را – خذلهم الله – جز بدین روی ها ممکن نیست بدیشان رسانیدن. و صانع که مصنوع از او به میانجی آید، نه مبدع حق باشد و آنچه نه مبدع باشد، از ابداع عاجز باشد و آنچه عجز بر او لازم باشد، خلل اندر مصنوع او رونده باشد، چنانکه خلل اندر عالم جسمی و جزویات او رونده است. و ممکن نیست که ملک صانع عالم جسمی که خلل اندر او ظاهر است، بی نهایت باشد. و این سخن بی تمیزان است که از یکدیگر به تقلید بپذیرند، چنانکه خداوند کتاب ارواح و املاک گرفته است مر این سخن را به تقلید از حکیم ایران شهری که مولف کتاب جلیل است بر این معنی. و خداوند کتاب ارواح و املاک گفته است که مر باری را اول های بی نهایت است و هر اولی را ثانی های بی نهایت است و هر ثانی را علم های بی نهایت است، و هر که اندر علوم ریاضی شروع کرده است و علم هندسه را ممارست کرده است، داند که این سخن محال است. پس گوییم: آنچه خدای تعالی دانسته است که بباشد، (بباشد) و سوی او – عزت قدرته – آن بودنی واجب الوجود است و سوی ما ممکن الوجود (است،) و انچه ممتنع الوجود است معلوم نیست سوی خدای تعالی، و مجهول و معدوم است بدانچه عینی نیست که اشارت پذیرد.
شهر را کردن حصار و بر ظفر دادن قرار دخل در تسخیر می‌دارد ولی تسخیر نیست