بزرگواری

بزرگواری به معنای عظمت، جلال و اصالت است و به ویژگی‌های شخصیتی ارزشمندی اشاره دارد که فرد را از دیگران متمایز می‌کند و او را در نظر دیگران محترم و قابل احترام می‌سازد. این واژه به روح بزرگ، شریف و بخشنده افراد اشاره دارد که آنها را از پستی‌ها دور می‌کند. فرد بزرگوار نه تنها به دیگران احترام می‌گذارد، بلکه در برابر چالش‌ها و ناملایمات زندگی صبوری و استقامت نشان می‌دهد. بزرگواری به معنای نشان دادن از خودگذشتگی و تلاش برای ایجاد شرایط برابر و باکرامت برای همه انسان‌هاست. به عبارت دیگر، بزرگواری شامل ویژگی‌هایی چون شرافت، نجابت، کرامت نفس، سخاوت و احترام به دیگران است. این صفات باعث می‌شود که فرد بزرگوار در جامعه مورد احترام قرار گیرد و به عنوان الگویی برای دیگران شناخته شود. بزرگواری نه تنها نشانه‌ای از شخصیت برتر است، بلکه نمایانگر یک زندگی معنوی و انسانی است که در آن فرد به دیگران و جامعه اهمیت می‌دهد و سعی می‌کند در جهت بهبود وضعیت دیگران گام بردارد.

لغت نامه دهخدا

بزرگواری. [ ب ُ زُرْگ ْ ] ( حامص مرکب ) بزرگی. جلال. شکوه. افتخار. نجابت. اصالت. ( ناظم الاطباء ). عظمت. جلال. دولت. اقبال. ( آنندراج ). قفوة.خیر. مجد. ( منتهی الارب ). کبریاء. وقار. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). علاء. ( دستوراللغة ). مکرمت. مفخرت. ( مهذب الاسماء ). عظمت. عظم. علاء. علو. جبروت. کبر. کبریاء. ( السامی فی الاسامی ). مأثره. شرف. جلال. کرامت. مجد. مجدت. مکرمت. شرافت. نباهت. عزت. ذکر. عالیجنابی. ( یادداشت بخط دهخدا ). بزرگ بودن:
بزرگواری و کردار او و بخشش او
ز روی پیران بیرون همی برد آژنگ.فرخی.گشت بفضل و بزرگواری معروف
همچو بعلم بزرگوار فلاطون.فرخی.هر کس که قصد کرد بدو بی نیاز گشت
آری بزرگواری داند بزرگوار.فرخی.درخواستی تو شعرم این آمدت ز راوی
اینت کریم طبعی اینت بزرگواری.منوچهری.و کسری اپرویز به درجتی رسید در بزرگواری... کس ملکی را مانند آن نبود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 102 ). بفرمود از آن خشم تا کرسی و طلسمها و تخت بدان بزرگواری از جای برکندند و مسجد را خراب کردند. ( مجمل التواریخ ).
اندر بزرگواری او نیست هیچ شک
وندر بزرگواران مانند او کم است.سوزنی.کز ملک عرب بزرگواری
بوده ست بخوبتر دیاری.نظامی.کای در عرب از بزرگواری
درخورد شهی و تاجداری.نظامی.چون رفت عروس در عماری
بردش ببسی بزرگواری.نظامی.خدای راست مسلم بزرگواری و حلم
که جرم بیند و نان برقرار میدارد.( گلستان ).

فرهنگ عمید

بزرگوار بودن، بلندهمت بودن.

فرهنگ فارسی

۱- عظمت. ۲- شرافت نجابت. ۳- جلال شکوه شوکت. ۴- توانایی قوت قدرت. ۵- علم حکمت.

جمله سازی با بزرگواری

اندر بلای سخت پدید آید فضل و بزرگواری و سالاری‌
بی خردگیَست نا امیدی در عهد چو تو بزرگواری